راه ترقی
سرمقاله دنیای اقتصاد/ «طرحی نو» لازم است
پنجشنبه 11 ارديبهشت 1404 - 08:48:04
راه ترقی - دنیای اقتصاد / ««طرحی نو» لازم است» عنوان یادداشت روز در روزنامه دنیای اقتصاد به قلم کوروش احمدی است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:
آنچه شنبه گذشته بر کشور گذشت، یعنی مذاکراتی که وارد مرحله دشوار خود شد و همزمان انفجارهای مهیبی که مهم‌ترین بندر کشور را لرزاند و جان‌‌‌های ارزشمند بسیاری را گرفت، حاوی هشداری دیگر برای زمامداران بود؛ هشداری مبنی بر اینکه کار به شیوه مرسوم چند دهه گذشته نمی‌‌‌تواند پیش برود و امور با وصله‌پینه و اقدامات تاکتیکی بسامان نخواهد شد.
تا آنجا که به مذاکرات مربوط می‌شود، سخنان دکتر عراقچی بعد از دور سوم قدری متفاوت با سخنان ایشان بعد از ادوار قبلی بود. او گفت: «امیدواریم اما به‌‌‌شدت محتاطانه... مذاکرات این‌‌‌بار جدی‌‌‌تر از گذشته بود... در موضوعات کلان و جزئیات اختلاف وجود دارد...» این امر غیرمنتظره نیز نبود. از ابتدا روشن بود که شیطان در جزئیات است و طبعا موضوعات دشوار فنی و حقوقی در بستر حساسیت‌‌‌های فوق‌‌‌العاده زیاد سیاسی بخش سخت مذاکرات خواهد بود.
بازار
به‌علاوه، قابل پیش‌بینی نیز بود که وقتی تیم کارشناسی آمریکا، مرکب از دیپلمات‌‌‌های حرفه‌‌‌ای، تکنوکرات‌‌‌های هسته‌‌‌ای و حقوقدان‌‌‌ها وارد کار شوند، پیچیدگی‌‌‌های اصلی خود را نشان خواهد داد. اما آنچه کمتر انتظارش می‌‌‌رفت، انتصاب کسی مانند مایکل اَنتون به ریاست تیم کارشناسی بود. اَنتون یک دیپلمات حرفه‌‌‌ای و عملگرا نیست. او دوسالی در دوره اول ترامپ به‌عنوان یک «روشنفکر محافظه‌‌‌کار» در شورای امنیت ملی کار کرده ‌‌‌بود. 
او یک کنشگر سیاسی است که به‌عنوان یک «راستگرای سفیدپوست» و متمایل به ناسیونالیسم سفید (white nationalism) و alt-right شناخته می‌شود و در گذشته دیدگاه‌‌‌های ‌نژادپرستانه خود را تحت پوشش توجیهات فرهنگی و برتری سفیدپوستان به لحاظ فرهنگی و توان ذهنی در Publius Decius blog منتشر کرده و در یکی‌دوسال دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ که سمتی در کاخ‌سفید داشته، همین ایده‌‌‌ها را با لحن ملایم‌‌‌تری مطرح کرده است. او از جمله مدعی است که «اسلام دین صلح نیست» و «مسلمانان در پی مسلمان کردن دیگران با توسل به شمشیرند» و مسلمانان با «غرب مدرن» همخوانی ندارند. اکنون سوال این است که این شخص اگرچه به انزواگرایان تیم ترامپ نزدیک است، اما آیا نفرتی که نسبت به مسلمانان و غیرسفیدپوستان نشان داده، در عملکرد او اثر خواهد داشت یا خیر.
مشکل دیگر در سطح کارشناسی، ملحق شدن کارشناسان وزارتخانه‌‌‌های ذی‌‌‌ربط آمریکا مثل خارجه و خزانه‌‌‌داری است. تا پیش از این نگاه ساده‌‌‌انگارانه امثال ترامپ و ویتکاف میدان‌‌‌دار بود. معلوم نیست که بعد از این نیز چنین باشد. این کارشناسان تحریم و هسته‌‌‌ای و حقوقی، حساسیت‌‌‌های دوره مذاکرات منتهی به برجام 94 را وارد معادله می‌کنند که حاصل آن می‌‌‌تواند پیچ‌خوردن کار باشد. این پیچ‌خوردن‌‌‌ها وقتی با حساسیت‌‌‌های سیاسی تلاقی کند، می‌‌‌تواند برد بیشتری بیابد و مشکل‌‌‌ساز شود. اگرچه با توجه به قرار داشتن کنگره در دست جمهوری‌خواهان، ترامپ مشکل چندانی برای فروش هر توافقی به کنگره نخواهد داشت،
اما حتما نسبت به هزینه سیاسی در پایگاه اجتماعی‌‌‌اش و اتهام تکرار برجام 94 حساس خواهد بود. خاصه آنکه نظرسنجی‌‌‌های اخیر حاکی از نظر منفی 59درصدی نسبت به سیاست‌‌‌های اقتصادی او باید زنگ خطر را برایش به صدا درآورده باشد. این گزاره در مورد نقش نتانیاهو و لابی اسرائیل در آمریکا هم صادق است. نتانیاهو برعکس 94 تکیه‌گاهی در واشنگتن ندارد و این‌بار آنگونه که در سال 94 مستقیما و به‌طور صریح در برابر باراک اوباما ایستاد و البته کاری از پیش نبرد، نمی‌‌‌تواند از در مخالفت با ترامپ درآید. اما شواهد حاکی است که بیکار نیز نخواهد نشست. تحریک غیرمستقیم بخشی از پایگاه اجتماعی ترامپ، ازجمله مسیحیان تبشیری و فعال کردن لابی اسرائیل در آمریکا و نیز مانند همیشه فعال‌‌‌تر شدن در اقدامات تروریستی در منطقه و ایران می‌‌‌تواند مخرب باشد.
در پرتو چنین پیچیدگی‌‌‌هایی، سوال مهمی که باید برای مقامات ما مطرح باشد، این است که آیا تکرار توافقی شبیه توافق برجام 94 در این شرایط زمانی همچنان می‌‌‌تواند مفید باشد یا خیر. برجام بدون شک در محدوده‌‌‌ای که مذاکره شد و در هدفی که دنبال می‌‌‌کرد، مناسب‌‌‌ترین توافق در زمان خود بود و اگر استثنایی‌‌‌ترین رئیس‌جمهور تاریخ آمریکا از راه نمی‌‌‌رسید، می‌‌‌توانست بازدهی بهتری داشته باشد. تمرکز برجام بر اعتمادسازی در ارتباط با عدم‌ساخت بمب در ازای رفع تحریم‌‌‌های مرتبط با برنامه هسته‌‌‌ای ایران بود. نتیجه این معادله یک توافق تک‌موضوعی بود که به رفع برخی تحریم‌‌‌ها و باقی‌ماندن برخی دیگر انجامید.
نتیجه این شد که تحریم‌‌‌های اولیه و ثانویه که باقی ماند، موجب ادامه بلاتکلیفی و تردید در شرکت‌ها و بانک‌های بین‌المللی شد و تالی فاسد خود را در سیاست داخلی ایران و آمریکا داشت. طرح نویی که ایران می‌‌‌توان دراندازد، خارج‌شدن از چارچوب برجام و اندیشیدن به یک توافق جامع با آمریکا با هدف لغو کامل کلیه تحریم‌‌‌ها اعم از اولیه و ثانویه است. در این زمینه، صحبت‌‌‌های مثبتی که طی چند هفته اخیر در مورد تشویق سرمایه‌گذاری شرکت‌های آمریکایی در ایران و همکاری ایران و آمریکا در بهره‌‌‌برداری صلح‌‌‌آمیز از انرژی هسته‌‌‌ای شنیده‌‌‌ایم، نویدبخش است. اما مساله این است که بدون لغو تحریم‌‌‌های اولیه و ثانویه آمریکا و حداقلی از نمایندگی دیپلماتیک آمریکا در ایران مثلا در حد دفتر حفاظت منافع چنین مهمی غیرممکن خواهد بود.
انفجار تاسف‌‌‌بار گمرک شهیدرجایی که همزمان با برگزاری دور سوم مذاکرات اتفاق افتاد، نشانه دیگری حاکی از این واقعیت بود که جامعه و اقتصاد ایران بیش از این توان ادامه شرایط ویژه را ندارند. آن انفجار مرگبار و به‌شدت خسارت‌‌‌بار، چه حاصل اقدامی تروریستی بوده باشد و چه پیامد سوءمدیریت شدید، یکی از عواقب سوءجریان‌‌‌های مزمن ناشی از تحریم‌‌‌ها و تنش سیاسی با جهان خارج است. 
تحریم و تنش تنها اقتصاد را تخریب نمی‌‌‌کنند؛ تحریم مخل کارآیی و انسجام و قانونمندی در نهادها نیز هست. الزامات ناشی از تلاش برای دور زدن تحریم‌‌‌ها زمینه را برای رواج بی‌‌‌قانونی، غلبه رابطه بر ضابطه، بی‌‌‌مسوولیتی و رشد روابط مافیایی درون ساختارها نیز فراهم می‌کند. به‌عنوان مثال، وقتی وزارت نفتی که قرار است انحصار فروش نفت را داشته باشد، ناچار از سپردن کار به دیگرانی است که این‌کاره نیستند، طبعا انواع فسادها و سوءمدیریت‌‌‌ها و ناکارآمدی‌‌‌ها مجال بروز می‌‌‌یابند و در همه سطوح، خود را بازآفرینی می‌کنند. به‌علاوه، یکی از عواقب مخرب تنش دائمی در سیاست خارجی و تهدید دائمی از بیرون به حاشیه رفتن شایسته‌سالاری در نهادها و حذف عناصر کارآمد است. به این دلایل و دلایل بسیار دیگر ضروری است که حکومت در فکر طرحی نو باشد.

http://www.RaheNou.ir/Fa/News/1070898/سرمقاله-دنیای-اقتصاد--«طرحی-نو»-لازم-است
بستن   چاپ