قند پارسی/ حکایتی از لقمان حکیم
شنبه 27 شهريور 1400 - 09:48:37
|
|
راه ترقی - آخرین خبر / روزی لقمان در کنار چشمهای نشسته بود. مردی که از آنجا میگذشت از لقمان پرسید:" چند ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید؟" لقمان گفت: "راه برو." آن مرد پنداشت که لقمان نشنیده است. دوباره سوال کرد:" مگر نشنیدی؟ پرسیدم چند ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید؟" لقمان گفت: "راه برو." آن مرد پنداشت که لقمان دیوانه است و رفتن را پیشه کرد. زمانی که چند قدمی راه رفته بود، لقمان به بانگ بلند گفت:" ای مرد، یک ساعت دیگر بدان ده خواهی رسید." مرد گفت:" چرا اول نگفتی؟" لقمان گفت: "چون راه رفتن تو را ندیده بودم، نمیدانستم تند میروی یا کُند. حال که دیدم دانستم که تو یک ساعت دیگر به ده خواهی رسید."
http://www.RaheNou.ir/Fa/News/302299/قند-پارسی--حکایتی-از-لقمان-حکیم
|