راه ترقی
تصویر جمعی ما از معتاد کلیشه‌ای است
دوشنبه 14 آذر 1401 - 12:23:34
راه ترقی - تسنیم / انتشارات جام جم به تازگی کتابی را با عنوان «دوبارگی؛ ده روایت از اعتیاد و رهایی» نوشته فردین آریش منتشر کرده است که کمتر نویسنده‌ای به صورت خاص سراغ این موضوع می‌رود. این کتاب روایت افرادی است که سال‌های مهمی از زندگی‌شان را در گیر و دار اعتیاد سپری کرده‌اند؛ زندگی، خانواده و کار خود را از دست داده‌اند، به آخر راه رسیده‌اند و در آخرین قدم دوباره به زندگی برگشته‌اند.
نویسنده جوان این کتاب یعنی فردین آریش، متولد خوزستان است و دانش‌آموخته جامعه‌شناسی. او یک معلم و علاقه‌مند به نوشتن است و پیش از دوبارگی، «طوفان آمد و ما را با خود برد» با موضوع فعالیت‌های داوطلبانه در بحران کرونا و «خشمآبه» را درباره تنش آبی در روستاهای غیزانیه را نوشته که هر دو را سوره مهر منتشر کرده است. آنچه که در ادامه می‌خوانید، گپ و گفت تسنیم با این نویسنده درباره کتاب «دوبارگی» است که در ادامه می‌خوانید:
آشنایی بی‌واسطه مخاطبان با رنج‌های زندگی راویان اعتیاد
تسنیم: درباره سبک نوشتاری کتاب و انتخاب قالب روایت برای موضوع اعتیاد توضیح می‌دهید؟ چرا این سبک نوشتاری را انتخاب کردید؟
دوبارگی مجموعه روایت است. 10 روایت واقعی از آدم‌هایی واقعی با زاویه دید اول شخص. روایت برساختن واقعیت است، بدون زوائد و حاشیه‌هایش. بنابراین به خوبی می‌تواند تصویری شفاف و صادق از واقعیت، به خصوص واقعیت تلخ، به دست دهد؛ موضوعی که در برخورد با آسیب‌های اجتماعی به آن نیاز داریم. در واقع، روایت فرمی ادبی است که می‌تواند حس‌های انسانی خلق کند و واقعیت را به شکلی چندبُعدی بنمایاند.
دیگر اینکه روایت‌ها را به شیوه اول شخص نوشته‌ام. می‌خواستم با کمرنگ و فید کردن نویسنده، مخاطب را بی‌واسطه با مسئله و رنج زندگی راویان، که جملگی زندگی متراکمی داشته‌اند، آشنا کنم. زاویه دید اول شخص این امکان را در اختیار نویسنده می‌گذارد که خودش و بعد خواننده را هرچه بیشتر به راوی نزدیک و درک بهتری از مسئله برقرار کند. از سویی، حذف نویسنده به خصوص در سوژه‌های اجتماعی، به کلیشه‌زدایی و آشنایی‌زدایی از موضوع کمک می‌کند و تصویری با وضوح بیشتر از واقعیت به دست می‌دهد.
ما به روایتگری اجتماعی نیاز داریم
چرا سراغ موضوع اعتیاد و رهایی از آن رفتید؟
برای اینکه در این سی و یک سال زندگی‌ام حتی لب به سیگار هم نزده‌ام. با اینکه در محله سال‌های کودکی و نوجوانی پر بود از بچه‌ها و بزرگترهایی که به اشکال مختلف درگیر سیگار و مواد مخدر بوده‌اند. این فقدان به نوعی تبدیل به اشتیاق، کشش و نیرویی برای نوشتن درباره اعتیاد، و به واسطه نوشتن نزدیک شدن به این تجربه شد.
علاوه‌ بر این، ما به روایتگری اجتماعی نیاز داریم. روایت می‌تواند کلیشه‌های ذهنی ما نسبت به آسیب‌های اجتماعی مثل اعتیاد را بزداید و تصویری دقیق، صادق و شفاف از مسائل به دست بدهد. این کلیشه‌زدایی و روایت دقیق و از نزدیکِ مسائلی مانند اعتیاد، هم تصویر مشترک جامعه نسبت به مشکلات این آدم‌ها را از واقعیت تصحیح و هم به دیدن ابعاد مختلف مسئله، و تجربه‌های متکثر انسانی در مقابله با آسیب و در نهایت پیدا کردن راه‌هایی برای از بین بردن آن کمک می‌کند.
نکته دوم اهمیت تجربه زیسته است، به‌خصوص برای نویسنده. مستندنگاری و روایت امکانی برای تجربه موقعیت‌هایی است که یا کوتاه بودن زندگی فرصت آن را نخواهد داد یا اساساً هزینه زیادی برایمان در پی خواهد داشت. نوشتن و البته خواندن اما امکان بدل کردن این موقعیت‌ها به تجربه است. زندگی بدون واقعاً زندگی کردن، از طریق نوشتن و ادبیات ممکن می‌شود.
از روند تولید کتاب بگویید؟ منابعتان چه چیزهایی و چه کسانی بودند؟
دوبارگی حاصل ساعت‌ها گفت‌وگو، معاشرت و نشست و برخاست با آدم‌هایی است که سال‌های زیادی را درگیر و دار اعتیاد گذرانده‌اند. منبع اصلی روایت، انسان و تجربه زیسته اوست. بنابراین منبع اصیل و اصلی من هم برای نوشتن «دوبارگی» گفت‌وگو با راویان کتاب و درک تجربه زیسته آنها بود. باقی هم پروسه تبدیل این گفت‌وگوها، خاطرات و مستندات به ادبیات است که اصلی‌ترین و مشکل‌ترین کار نویسنده است. از پس تبدیل واقعیت به ادبیات است که حس‌های انسانی خلق و نوشته‌ای ارزشمند و گرامی و قابل خواندن می‌شود.
از سختی‌های نوشتن درباره این موضوع می‌گویید؟
فقدان تجربه زیسته اصلی‌ترین چالش من در نوشتن «دوبارگی» بود. چالشی که تلاش کردم در خلال گفت‌وگوها با به دست آوردن جزئیات بیشتر از تجربیات افراد، آن را تا جای ممکن برطرف کنم اما به هرحال، نوشتن از درد کشیدن‌ها، تنهایی و طرد شدن‌ها و حتی سرخوشی بعد از مصرف، بدون حتی یکبار تجربه سیگار کشیدن، کار راحتی نیست. وقتی با چنین سوژه‌ای روبرو هستید باید بتوانید در درجه اول سوژه را به مسئله درونی خودتان تبدیل کنید و بعد از آن با ابزارهایی مانند توصیف و تخیل، بیشتر به راوی و لحظات حادی که از سر گذرانده نزدیک و با او هم‌تجربه شوید.
دیگر اینکه باید مراقب مرز بین همدلی و ترحم می‌بودم. در پرداخت به آدم‌های درگیر با اعتیاد و افراد بهبودیافته جو غالب با روایت‌های ترحم‌برانگیز است. کسانی می‌کوشند با جلب ترحم مخاطب تأثیری در او بربی‌انگیزند. از قضا به نظر موفق هم شده‌اند، من اما نگران این بودم که «دوبارگی» به این وضع دچار نشود و امیدوارم که توانسته باشم.
کتاب را برای چه کسانی نوشتید؟ جامعه هدف و مخاطب شما کیست؟
بیش و پیش از هر کسی مخاطب «دوبارگی» خودم هستم. و بعد مخاطب این کتاب هرکسی است که به نحوی با موضوع اعتیاد مرتبط است. آمارها می‌گویند حدود یک‌ششم جمعیت کشور به اشکال مختلف درگیر با مسئله اعتیاد است. نیز هرکسی که به دنبال غنی‌تر کردن تجربه زیسته‌اش باشد می‌تواند از چگالی زندگی پرفراز و نشیب راویان کتاب بهره بگیرد. در درجه بعد کتاب می‌تواند دید کسانی را که در حوزه اعتیاد مسئولیت دارند نسبت به تکثر تجربه‌های انسانی و شیوه‌ها و راه‌های مقابله با و غلبه بر اعتیاد دقیق‌تر کند. بنابراین آنها نیز می‌توانند مخاطب کتاب باشند.
در نظر شما مبتلایان به اعتیاد هم مخاطب دوبارگی هستند؟ اگر این‌طور است آیا این افراد اصلاً کتاب می‌خوانند؟
تصویر جمعی ما از معتاد کلیشه‌ای است از یک فرد کارتن‌خواب و از زندگی‌افتاده. اگر معتاد را صرفاً در این تصویر خلاصه کنیم باید گفت او نه مخاطب دوبارگی است و نه کتاب‌خوان. این اما تصویر دقیقی نیست و اعتیاد طیف وسیعی از افراد با تنوع زیستی بسیار زیادی را دربرمی‌گیرد. بخشی از این طیف حتماً افرادی فرهیخته و اهل کتاب هستند که می‌توانند مخاطب دوبارگی باشند.
دیگر اینکه معتادها تنها قشر درگیر با مسئله اعتیاد نیستند. خانواده‌ها، دوستان، همکاران، فعالان این حوزه مثل مددکاران، مشاوران و روانشناسان، نهادهای مردمی و... همه به نحوی با اعتیاد درگیرند. خواندن دوبارگی شاید بیش و پیش از مبتلایان به اعتیاد، به دایره وسیع افراد درگیر با مسئله یا فعال در این حوزه کمک کند.
یکی از آسیب‌های پرداختن به موضوعات اجتماعی گرفتار شدن متن در شعارزدگی است، چطور از این آسیب جلوگیری کردید؟
در روایت واقعی، اگر نویسنده موفق شود داده‌ها و اطلاعاتی را که از راوی به دست می‌آورد به درستی به ادبیات تبدیل و به واسطه آن حس خلق کند، دست به دامن احساسات‌گرایی و شعارزدگی برای تحت تأثیر قرار دادن خواننده نخواهد شد. از طرفی مدیوم روایت در شکل درستش دور از توصیه‌ها و نتیجه‌گیری‌های اخلاقی است. از این منظر دوبارگی هم قرار نبوده و نیست پیام، هشدار یا توصیه‌هایی اخلاقی درباره آسیب‌های اعتیاد به مخاطب باشد!
موضوع بعدی فاصله بین نویسنده و راوی است. فاصله‌ای که به نویسنده این امکان را می‌دهد که علاوه‌بر سهیم و نزدیک شدن به تجربه راوی بتواند از پس فاصله‌ای به تجربه راوی نگاه کند. در نتیجه با کنترل احساسات کمتر به ورطه احساسات‌گرایی و شعارزدگی بیفتد.
لحن در دوبارگی صمیمانه است یا رسمی؟
تلاش کرده‌ام به نقطه دید راوی و منظر و جهان او نزدیک شوم برای همین هم با زاویه دید اول شخص نوشته شده‌اند. در هر روایت تلاش کردم لحن راوی و مختصات شخصیتی او را در نوشتار نیز حفظ کنم. شیوه بیان شخصیت‌ها نیز جز در دیالوگ‌ها که به صورت محاوره نوشته شده‌اند، و بعضی تکه‌کلام‌ها، رسمی است.
با توجه به زمینه اجتماعی موضوعاتی که در نوشتن این کتاب و کتاب‌های قبلی‌تان انتخاب کرده‌اید، ضرورت ورود نویسندگان به مسائل اجتماعی را چطور می‌دانید؟
اول اینکه مبنای کار نویسنده نباید بیرون از خود او باشد. در وهله اول نویسنده باید متناسب با نسبت درونی خودش با سوژه‌ها و مسائل دست به انتخاب بزند، نه به این دلیل که موضوعی به طور کلی مهم است و یا ضرورت اجتماعی و... دارد.
از اینکه بگذریم کارکرد روایت بازنمایاندن واقعیت است. جامعه انسانی نیز مملو از واقعیت‌هایی است که نیاز به روایت آنها داریم. روایت مسائل اجتماعی کمک می‌کند وقایع رخ داده را دوباره، از زاویه دیدی تازه و متکثر ببینیم و زوایای پنهان، تاریک یا کمتر دیده شده آن‌ها را دریابیم. با این حساب روایتگری اجتماعی در درجه اول به طرح درست، دقیق و واقعی مسائل کمک و ما را با واقعیت‌های موجود در جامعه، آن گونه که هست، روبرو می‌کند.
همین روبرو شدن با واقعیت نیز می‌تواند تصویر ذهنی جامعه را نسبت به مسائل اجتماعی اصلاح و دقیق کند، با آشنایی‌زدایی کلیشه‌های موجود را بشکند و در نهایت درک ما را از آنچه در بخشی از تاریخ جمعی ما گذشته یا جریان دارد، کامل کند.
در نهایت همه این دستاوردها می‌تواند به طرح راه حل‌های تازه، کامل و دقیق‌تر برای مسائل مختلف اجتماعی ما کمک کند یا دست‌کم نگاهی تازه و متفاوت نسبت به واقعیت‌های جامعه در اختیار ما بگذارد که به نظرم فارغ از حل شدن یا نشدن مسئله، دستاورد مهمی به حساب می‌آید.
جالب‌ترین نکته یا خاطره‌ای که در طول نوشتن کتاب به آن رسیدید چه بود؟
آخرین روایت کتاب با مونولوگی آغاز می‌شود که حالتی توهم‌گونه دارد. این مونولوگ را روزی شنیدم که برای یکی از گفت‌وگوها به یکی از مراکز TC رفته بودم. اواسط گفت‌وگو با مدیر مرکز که یکی از راویان کتاب هم هست، فردی با بدنی لاغر و استخوانی وارد شد و بی‌مقدمه، و ناگهانی شروع کرد به گفتن جملاتی که بدون ارتباطی منطقی فقط پشت سر هم ردیف می‌شدند. همین که اولین جملاتش را شنیدم سراپا چشم و گوش شدم و غرق در جملات عجیب و هولناک او. حرف‌ها و حتی لحن صدایش را هنوز به یاد دارم.

http://www.RaheNou.ir/Fa/News/375441/تصویر-جمعی-ما-از-معتاد-کلیشه‌ای-است
بستن   چاپ